محمد رضا آراسته ( دوشنبه 85/7/17 :: ساعت 12:4 عصر)
شب قلم با واژه ها پیکار می کرد
در باغ دل گل را جدا از خار می کرد
در مزرع اندیشه بذر لاله می کاشت
در مصرع غم با مهارت کار می کرد
گاهی سخن از گیرودار روز می گفت
گاهی ترنم شعر شام تار می کرد
گاهی سرشک ازدیده بهر یار می ریخت
گاهی برایم صحبت از اغیار می کرد
بهر سفرسوی مدینه بار می بست
اندوه وغم را قافله سالار می کرد
یکجا سخن از خانه زهرا به لب داشت
یکجا گله از شعله های نار می کرد
گاهی بیاد پهلوی بشکسته می سوخت
گاهی شکایت از در ودیوار می کرد
دادسخن گاهی زاستبداد می داد
کز داد او دل ناله های زار می کرد
بینی زداغ محسن شش ماهه می خواند
در ماتم او دیده گوهر بار می کرد
گاهی به مظلومی مولا اشک ممی ریخت
که ناله بهر سینه ومسمار می کرد
گاهی بو صف تازیانه شعر می گفت
که یاد سیلی خوردن رخسار می کرد.